Skip to main content

You make this possible. Support our independent, nonprofit newsroom today.

Give Now

Dari: Afghans in Seattle share thoughts with new arrivals

Untitled 4
Enlarge Icon

Read the English version of this story here.

صدها نفر از پناهندگان افغان به زودی یک زندگی جدید را در ایالت واشنگتن شروع خواهند کرد. خروج ایالات متحده از افغانستان در ماه آگست، حضور 20 ساله این کشور را خاتمه داد.

مطابق به راپورهای دفتر والی جی اینسلی (Jay Inslee)، بیشتر خانواده های افغان که اخیراً وارد واشنگتن شده اند، زندگی در کنت و سیاتل را انتخاب کرده اند.

KUOW با چهار نفر از اتباع افغانستان که سالها قبل برای مصئون ماندن از خشونت رایج در افغانستان از این کشور خارج شده اند، گفتگو کرده است.

آنها به مسائلی مانند مشکل استفاده از سیستم های ترانسپورتی ایالت ما، ایجاد تعادل بین پذیرش زندگی امریکایی و حفظ ریشه های فرهنگی افغانستان، و مدیریت تروما و درد ناشی از جدایی از عزیزان خود اشاره کردند.

آنیله افضلی ، مدیر اجرایی شبکه توانمندسازی مسلمانان آمریکا در انجمن مسلمانان Puget Sound گفت: "[مردم افغانستان] برای نجات نیروهای آمریکایی این همه فداکاری کردند و امنیت، رفاه و حتی جان خود را به خطر انداختند و اکنون ما آنها را به بدترین شکل ممکن رها کرده و به آنها خیانت می کنیم.".

او در مکان محلی گفت که حمایت زیادی از افغان هایی که به عنوان پناهنده می آیند وجود دارد و "دیدن آن زیباست".

caption: Zarby Kakar
Enlarge Icon
Zarby Kakar
KUOW Photo/Megan Farmer

ضربی کاکر (Zarby Kakar): سال ورود 1985

ضربی کاکر، 46-ساله به یاد می آورد که او در افغانستان با خانواده کشاورز خود با خوشی زندگی میکرد.

در دوران نُه-ساله جنگ شوروی و افغانستان، مجاهدین اقدام به اختطاف زنان مجرد میکردند. مادر کاکر برای محافظت از خواهران کلانتر او با عجله آنها را شوهر داد. کاکر خوردترین عضو از 10 فرزند این خانواده بود. مادرش قرار بود با او به پاکستان برود و آنجا به برادر کلانتر کاکر ملحق شود.

در 1985، کاکر در سن نُه-سالگی در بحبوحه جنگ به ایالات متحده آمد.

به گفته کاکر، خوشبختانه یکی از برادران کاکر از قبل در محله لیک سیتی اقامت داشت و بعداً به سیاتل نقل مکان کرد. او میگوید که در آن زمان، یعنی قبل از حملات 9/11 و به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، سیاست های محلی متفاوتی اعمال میشد. در آن زمان از او و مادرش با "آغوش باز" استقبال شد.

مادر کاکر در آن سفر یک گودیکک زیبا برای او درست کرد. کاکر نام مینا را برای آن گودیکک انتخاب کرد و 10 اپریل را منحیث روز تولد گودیکک معین کرد.

او میگوید: "آن گودیکک همه چیز من بود."

در آن سفر، کاکر و مادرش اکثراً شبانه حرکت میکردند تا از دید دیگران پنهان بمانند. سفر آنها بعضاً پیاده و بعضاً با موتر بود.

هر شب که مشغول استراحت میشدند، کاکر با یک دست مینا را محکم میگرفت و با دست خورد دیگر خود دامن مادر را میگفت.

کاکر میگوید: "صبحها در حالی بیدار میشدم که دستان من درد میکرد چراکه گودیکک و دامن مادرم را چنان محکم در دست میگرفتم که کسی نتواند آنها را از من جدا کند."

یک شب، او گودیکک باارزش، مینا، را گم کرد.

بعد از سفر سه-هفته ای، کاکر و مادرش به پاکستان رسیدند. در آنجا کاکر صاحب یک گودیکک دست ساز شد. بعد از رسیدن به سیاتل، یک گودیکک برند Cabbage Patch Kid به کاکر داده شد.

در ابتدا مشکلات فراوانی وجود داشت. کاکر پیش از این مکتب نرفته بود و هیچ وقت از مادرش جدا نشده بود. او به اشخاصیکه میگفتند کاکر میتواند مادرش را بعد از برگشتن به خانه ببیند، اعتماد نمیکرد.

کاکر میگوید: "حضور و زندگی در یک مکان کاملاً بیگانه سخت است. با خروج از وطن، شما همه اشخاص و همه چیزهایی را که زمانی برای شما آشنا و ارزشمند بود، پشت سر میگذارید."

وی اظهار میکند که دوری از وطن و جدایی از هشت خواهر و برادرش که همچنان در افغانستان بودند، باعث ناراحتی او میشد.

به محض این که سیاتل از آمادگی خود برای قبول خانواده های پناهنده افغان خبر داد، کاکر مشغول آماده سازی امور مربوطه شد.

او درخواست کرده بود که مکاتب پذیرنده اطفال پناهنده بجای فرستادن متعلمین بدرفتار به نظارتخانه، به آنها مشاوره بدهند. او میگوید: "چراکه من ترومایی را که اطفال مهاجر و والدین آنان را تهدید میکند، بخوبی میشناسم."

او خطاب به اشخاصی که ممکن است نگران حضور پناهندگان باشند، میگوید: "اگر میخواهید با معنای انعطاف آشنا شوید، مردم افغانستان را بشناسید. قسمیکه میدانید، مردم افغانستان هرگز قدرت انتخاب نداشته اند."

او به خانواده های پناهنده افغان که به ایالات متحده میآیند، دلداری میدهد.

او میگوید: "حالا میفهمم که موسیقی ما، سرود ملی زیبای ما، همان سکوت است. از صمیم قلب میدانم که با وجود همه امتحانات و جنگ هایی که افغانستان پشت سر گذاشته است، دوباره سرود ملی را خواهیم خواند، دوباره خواهیم رقصید و دوباره بر طبله خواهیم کوبید."

caption: Aziz Jamali
Enlarge Icon
Aziz Jamali
KUOW Photo/Megan Farmer

عزیز جمالی (Aziz Jamali): سال ورود: 1991

حدود 30 سال قبل، در 31 اکتوبر 1991، عزیز جمالی با والدین، دو خواهر و دو برادر خود، به سیاتل مهاجرت کرد. جمالی آن زمان 18 سال سن داشت و فرزند کلانتر خانواده بود و از بودن در یک شهر بدون خشونت خوشحال بود.

این خانواده هفت نفره ابتدا در یک خانه دو-اطاقه در منطقه SeaTac زندگی میکردند.

جمالی میگوید: "ما تاحدی مضطرب بودیم و نمیدانستیم که کجا باید زندگی کنیم و چی شغلی خواهیم داشت. آینده ما چی قسم خواهد بود."

خانواده جمالی با دیگر اتباع افغانستان آشنا شدند و از آنها آموختند که چی قسم باید خود را با شرایط زندگی در سیاتل مطابقت بدهند.

در کابل، که جمالی از آنجاست، او هر شب صدای فیر مرمی را میشنید. بعضی اوقات اردو، جوانان را مجبور به حضور در میدان جنگ میکرد و او همچنین نگران بود که این اتفاق برای او بیافتد.

در پاکستان، که آنها مدتی در آنجا سرگردان بودند، جمالی در یک خیمه ای با حرارت 120 درجه و بدون آب و برق زندگی میکرد. او در این شرایط توانست صنف 12 را تکمیل کند.

در سیاتل، او تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و برای تامین مصارف تحصیل ضرورت به پول داشت.

او ابتدا در یک کورس ESL (انگلیسی منحیث لسان دوم) در کامیونیتی کالج هایلند اشتراک کرد. البته تا زمانی که استاد از او شهریه نخواسته بود، نمیدانست که باید برای این کورس پول پرداخت کند.

او میگوید: "من از کشوری که تحصیل آنجا رایگان بود به جایی آمده بودم که هیچ چیز، از جمله تعلیم در آنجا رایگان نبود."

در دوران دانشجویی در سیاتل، او متوجه شد که همصنفی های او مفاهیم درسی را به سرعت با خواندن کتاب درسی یاد میگیرند ولی او مجبور بود که همان کتاب ها را بارها مطالعه کند. اغلباً او آخرین نفری بود که از کتابخانه خارج میشد.

جمالی میگوید: "من دچار تروما شدم. من از منطقه جنگی آمده بودم. سازگاری با جامعه برای من چندان آسان نبود."

علاوه بر این، او برای کمک به خرج و مصرف خانواده در ایالات متحده و اقارب ساکن در افغانستان، شغل رساندن روزنامه های Seattle Post-Intelligencer و The Seattle Times را به مشترکین انتخاب کرد. به گفته جمالی، اکثراً این وظیفه بر عهده سرپرستان خانواده های پناهنده افغان است.

او در پوهنتون در رشته انجنیری تحصیل کرد و بازدید از فابریکۀ بویینگ در دوران تحصیل باعث شد که او رویای کار در بویینگ را در سر بپروراند.

او میگوید: "محصلین انجنیری میتوانند به آسانی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند زیرا لسان آنها لسان علم است و کمتر به انگلیسی وابسته است."

رویاهای جمالی سرانجام به حقیقت پیوست و در سال 2000، نُه سال بعد از آمدن به ایالات متحده، منحیث انجنیر تخنیک به استخدام بویینگ درآمد.

او در پیام خود به خانواده های تازه وارد بر اهمیت صبر و حوصله تاکید میکند.

جمالی میگوید: "چالش های بسیاری پیش روی آنها خواهد بود. کار آسان نیست. یافتن شغل، پرداخت کرایه خانه و، برای اشخاص علاقه مند به تحصیل، تامین مصارف تحصیلی بسیار سخت میباشد. این چالش ها در مقابل آنها قرار دارد. حوصله کنید. به اشخاصیکه در این ایالت ساکن هستند میگویم که آنها در مکان درستی قرار دارند."

caption: Aneelah Afzali
Enlarge Icon
Aneelah Afzali
KUOW Photo/Megan Farmer

آنیلا افضلی (Aneelah Afzali): سال ورود: 1983

در اواخر دهه 70 میلادی، پدر آنیلا افضلی که در اردوی افغانستان خدمت میکرد متوجه شد که به زودی یک جنگ اتفاق خواهد داد. اتحاد شوروی خود را برای اجرای حمله کمونیستی تقریباً یک-دهه ای آماده میکرد و پدر آنیلا قصد داشت همسر و پنج فرزند خود را از جنگ دور نگاه کند.

افضلی، که حالا 44 سال سن دارد، آن زمان خوردسال بود و روزهای خروج از افغانستان را به خاطر ندارد. ولی والدین او کم کم داستان آن سفر دشوار را برای او تعریف کردند و او را از مشکلات آن دوران مانند نداشتن پاسپورت برای خروج، پنهان شدن در موتر لاری و بی پولی در دوره سکونت در پاکستان و نداشتن توانایی خرید تکت سفر به جرمنی، باخبر کردند.

افضلی میگوید که ظاهراً یکی از دوستان خانوادگی با آنها در پاکستان ملاقات کرده بود. این شخص اموال خانواده را که در اختیار او گذاشته بودند، فروخته بود و پول کافی برای خرید تکت طیاره را در اختیار آنها قرار داد.

افضلی میگوید: "اوضاع به شکل غیرقابل باور و با قدرت خداوند خوب شد. نیروی الهی به ما کمک میکرد."

این خانواده به جرمنی پناهنده شدند و در 1983 در چوکات پروگرام یکپارچه سازی خانواده، به یونیون سیتی، در منطقه خلیج کالیفرنیا، نقل مکان کردند.

در دوران طفولیت افضلی، والدین او برای اعاشۀ خانواده به کارهای مختلفی دست زدند. پدر مدتی در موتر فروشی و پمپ استیشن کار میکرد و همچنین مادر او در صالون آرایش زیبایی مشغول کار بود و از اطفال مراقبت میکرد. ضمناً، این خانواده یک غرفۀ هات داگ فروشی باز کردند و در کنار آن به فروش اجناس در بازار لیلامی مصروف بودند.

در خانه، اطفال به لسان دری، لسان فارسی افغانستانی، صحبت میکردند.

افضلی میگوید: "والدین ما قصد داشتند هویت فرهنگی ما را حفظ کنند."

بعد از نقل مکان خانواده به پورتلند در اواخر دهه 80 میلادی، به مدت چند ماه مشغول ارائه خدمات سرایداری بودند. افضلی، که در آن زمان متعلم صنف 7 بود، به والدین خود کمک کرد تا مراحل اداری تاسیس کسب وکار شخصی، فروشگاه ویدیو، را پیش ببرد.

افضلی میگوید: "به یاد دارم که در آن زمان مفهوم مدارک ضروری برای شروع کسب وکار را نمیفهمیدم. لسان مدارک به انگلیسی بود ولی روش حقوقی پیچیده ای داشت."

این تجربه تا اندازه ای باعث شد افضلی پوهنحی حقوق هاروارد را برای ادامه تحصیل انتخاب کند. او در 2003 فارغ التحصیل شد و به سیاتل رفت.

افضلی خطاب به خانواده های تازه وارد افغان میگوید: "قدرتی را که با خودمان می آوریم، به آن ایمان داشته باشیم. مردم افغانستان سربلند و منعطف هستند."

افضلی از روش خروج قوای امریکایی انتقاد میکند و بر این عقیده است که آن گروه از مردم افغانستان که به امریکا میرسند، خوشبخت هستند. از نظر او، بسیاری از مردم افغانستان که جان خود را برای کمک به قوای امریکایی به خطر انداختند، در افغانستان رها شدند.

"اشخاصیکه به اینجا رسیده اند و ساکن شده اند، به زودی زندگی جدیدی را شروع خواهند کرد. آنها باید بدانند که آنها دوستان و همفکران زیادی دارند. همسایه های مهربان، علاقه مند هستند که با آنها ارتباط برقرار کنند و دوست شوند، با آنها همکاری کنند و در کنار هم پیشرفت کنند."

caption: Navid Hamidi
Enlarge Icon
Navid Hamidi
KUOW Photo/Megan Farmer

نوید حمیدی (Navid Hamidi): سال ورود: 2014

نوید حمیدی، 23 ساله، در سال 2014 افغانستان را ترک کرد شد و در یک روز بارانی از میدان هوایی SeaTac خارج شد. حمیدی در حالی از کلکین ون قدیمی و آغشته به بوی سیگرت، به بیرون نگاه میکرد که اضطراب و هیجان در او به اوج رسیده بود.

یکی از ماموران، حمیدی را با موتر به آپارتمنت برادرش در کنت برد و پیش از آن که حمیدی به طرف در پیش روی خانۀ برادرش حرکت کند، دریور به او گفت: "به امریکا خوش آمدی".

او به مدت چهار روز در آن آپارتمنت بود. او ناراحت بود و میدانست که با خانواده اش و صدها نفر از اقارب صمیمی اش فاصله بسیاری دارد.

حمیدی میگوید: "در فرهنگ افغانستان، تقریباً شبی وجود ندارد که مهمان یا اندوال نداشته باشید و این قاعده چه در روزهای هفته و چه در رخصتی های آخر هفته برقرار است. بعد از ورود به اینجا، آن رسم و رواج ها را یکمرتبه از دست میدهید."

او میگوید که بعضی از افغانها از قریه جات هستند و ورود آنها به ایالات متحده باعث تحمیل شوک فرهنگی شدید به آنها میشود.

البته، برای حمیدی، این اولین تجربه سفر یا جدایی نبود. در سال 2001 و بعد از خروج طالبان و حمله امریکا، او در 18 سالگی به استخدام دولت ایالات متحده درآمد.

وظیفۀ حمیدی باعث شد که او از کابل به ولایت پکتیکا در مرز پاکستان منتقل شود. سپس او به مسکو رفت و بعد از مدتی به افغانستان برگشت.

او قبلاً خشونت را تجربه کرده بود.

مادر او در یک شفاخانه با کلکین های شکسته و در حالی که صدای جنگ در پس زمینه به گوش میرسید، روی زمین وضع حمل کرده بود. او در طفولیت، ورود طالبان به کابل و دوران پنج-ساله این رژیم ظالم را دیده بود.

حمیدی یک لست کلی از رویدادهای تروماتیک را که برای او عادی شده بود، بیان میکند. او تیر خوردن به سر اشخاص، منفجر شدن مردم و کشته شدن خانواده های همسایه را دیده بود.

او میگوید: "اگر در تمام عمر خود شاهد این اندازه از خشونت باشید، دیگر نمیتوانید بخوابید."

منطقه سیاتل فرصت دستیابی به مصئونیت را برای او فراهم کرد.

در روزهای ابتدایی، سازگاری با شرایط پیچیده منطقه، مثل یادگیری روش ارائه درخواست کمک مالی تحصیلی یا Medicaid- و حتی استفاده از ترانسپورت ملی بس، سخت ترین قسمت کار بود.

بعضی اوقات، سفر با یک بس شش-دقیقه ای به محل کار او در TJ Maxx به یک سفر یک-ساعته و همراه با گنسی تبدیل میشد.

او مجبور بود که از خودش دفاع کند. وقتی یکی از ماموران پیشنهاد استخدام در یک قایق ترانسپورتی آلاسکا را به او داد، حمیدی آن را قبول نکرد چراکه فعالیت در این شغل ضرورت به بودن او در سفرهای دریایی چند-ماهه بود.

حمیدی میگوید: "اشخاصیکه وارد اینجا میشوند، معمولاً این نوع پیشنهادها را دریافت میکنند. اداره اسکان به او گفته بود که هر نوع پیشنهاد استخدام را بپذیرد."

او میگوید که خانواده های تازه وارد افغان در ایالات متحده مجبور به پذیرش شغل های ناخوشایند نیستند. در امریکا مساعدت مالی تحصیلی کالج در دسترس است و بر خلاف 2014، که او تازه وارد امریکا شده بود، جامعه بزرگی از اتباع افغان میتوانند به پناهندگان و مهاجران در زمینه سازگاری با شرایط کمک کنند.

او میگوید: "به نظر من، در این کشور باید درس بخوانید. شما باید خلاق باشید چراکه این کشور، این جامعه و این اجتماع، امکانات بسیاری در اختیار شما میگذارد. رویای امریکایی واقعیت دارد."

کمک رسانی به افغان های تازه وارد برای سازگار شدن با شرایط قسمتی از فعالیت فعلی وی، منحیث مدیر اجرایی "ابتکار صحت افغانستان" (Afghan Health Initiative) است.

حمیدی میگوید: "آنها نمیدانند چی باید بکنند و مثل اینکه گم شده اند."

آنها درباره مراحل بعدی کار از حمیدی سوال میکنند. او به آنها میگوید که باید دوستانی برای خود پیدا کنند و کارها را روز-به-روز به پیش ببرند.

او میگوید: "برای هر شخص بسیار سخت است که زندگی قبلی خود را رها کند."


Why you can trust KUOW